: نزدیک بود جونت را از دست بدی راستی امشب پادشاه ایزیکل با پسرش برای خواستگاری تو به اینجا میآیند برو و یک لباس قشنگ بپوش وحاظر شو. ایزابل با گریه زاری میگوید : ولی پدر من نمیخوام با کسی ازدواج کنم. نیگان دوباره با عصبانیت میگوید : همین که گفتم. ایزابل دوان دوان به طرف اتاق خود میرود و بر روی تختش میافتد وشروع به گریه کردن میکند تا اینکه شب میرسد ونیگان،زنش کارول وفرزند کوچکشان جودیث،ایزیکل،زنش سلینا وفرزند بزرگشان جولیور باهم سر میز نشسته بودن ،نیاگان وایزیکل در حال صحبت کردن دربارۀ قدرت بود که یکدفعه سلینا میگوید : پس دخترتان کجاست بگواید بیاید. نیگان میگوید : همین جاست الان میادش جودیث دخترم برو به خواهرت بگوبیاد. جودیث میگوید : چشم پدر. جودیث به طرف اتاق خواهرش میدوید،تا اینکه به اتاق رسید و جودیث به خواهرش گفت : پدر و مهمانها منتظر تو هستن. و بعد ایزابل گفت : الان باهم میرویم. ایزابل و جودیث به سر میز شام میرود،وقتی که به سر میز شام میروند سلینا میگوید : به به چه دختر قشنگی دارید،این عروس منه. کارول میگوید : دخترم چرا متهیر شدهای از مهمانهاپذیرایی کن. ایزابل سینی چایی را برداشته و از مهمانها پذیرایی میکند تا اینکه به جولیور میرسد و از قصد سینی چایی را روی پای جولیور میریزد و میگوید : ببخشید. ایزیکل عصبانی میشود ومیگوید : دیگر جای ما اینجا نیست،خانم بریم. ایزیکل و خانواده از آنجا میروند.نیگان عصبانی میشود وبه ایزابل میگوید :همین الان برو داخل اتاقت. ایزابل دوان دوان به طرف اتاقش میرود و روی تخت میافتد و از خوش حالی خوابش میبرد.نیگان از عصبانیت شروع به مشروب خوری میکند تا اینکه خوابش میبرد و در خواب میبیند که پیرزنی سیاه پوشی به طرف او میاید و میگوید : میخواهی قدرتمندترین جادوگر جهان باشی. نیگان فکر میکند و میگوید :چرا که نخوام. پیرزن روحش را با نیگان عوض میکند و نیگان تبدیل به یک پیرمرد میشود و پیرزن هم تبدیل به نیگان میشود و میمیرد تا اینکه صبح فرا میرسد و وقتی که
نحوه تشخیص زمان تعویض باتری خودرو بازدید : 452
چهارشنبه 15 بهمن 1398 زمان : 12:40